خودمان خوب میدانیم که همیشه حق با ما نیست و در جاهایی از زندگیمان یا در تصمیمهایی که گرفتهایم، مسلماً پایمان لغزیده و اشتباه کردهایم. همه این را در دادگاه وجدانمان قبول داریم. پذیرفتن اشتباه و دستکشیدن از کار نادرستمان عیب نیست و لکه عار محسوب نمیشود، بهشرط اینکه اگر کسی بهمان گوشزد کرده و راه درست را نشان داده و دستمان را گرفت تا گزینه درست را انتخاب کنیم، سرسنگین نشویم و اخموتخم نکنیم و فروتنانه تسلیم حقیقت بشویم.
من میگم دل میگههیچکس در این دنیا کامل نیست. ادعای کمال نشانه ناکمالی است، چون در زندگی زوایای پنهان و بیشماری وجود دارد که اصلا عمر آدمیقد نمیدهد که به تمام آنها سرک بکشد و جرعهای بنوشد و تجربهای کسب کند و بعد بیاید بیرون و میان جمعیت، خلعت کاملبودن به تن کند و شال کمالگرایی به شانه بیندازد. بهجای این نمونه ادعاهای واهی و وقتتلفکن، بهتر است که تصمیمهای درست را با مشورت و نظرخواهی صاحبنظران و سردوگرمچشیدگان اتخاذ کنیم و زندگی خوبی داشته باشیم.
راه درست را انتخاب کنیموقتی شعلهٔ انسانیت در نهان انسانها خاموش بشود و دودی از کندهاش بالا نشود، تنها لباس انسانها را پوشیدن و روی دو پا راهرفتن نشانهٔ انسان واقعیبودن نیست. بسااوقات انسانها دست به چنان کارهای زشت و ننگین میزنند که خیلی وقتها حیوانات هم هنگ میکنند و به حیوانبودنشان میبالند.
درمان کرونا در ایران برای هر فرد، چقدر هزینه دارد؟مقاله نوشتن همیشه برایم گردنهٔ صعبالعبور و پرپیچوخم بوده است. چون فکر میکنم سخت و دشوار است و هزار جور دنگوفنگ دارد و برای مرتبکردنش باید دهها کتاب را پایینوبالا کنم؛ بههمین بهانه همیشه از مقاله نوشتن طفره رفته و گریزان بوده و دم به تله ندادهام. اما ته دلم همیشه این پندار و هشدار بوده که برای همیشه نمیتوانم چنین فراری باشم و تسلیم مقاله نوشتن نشوم، چون از اهمیت و جایگاه مقالات علمیو پربار در دنیای رسانه و اطلاعات مطلع هستم؛ بههمینخاطر عزمم را جزم کردم و تصمیم قطعی گرفتم برای یکبار هم شده مقالهای بنویسم. این روزها همش مشغول جمعآوری مطالب و سرگرم نوشتن هستم.
دوست داشتن هایی حقیقی...مقاله نوشتن همیشه برایم گردنهٔ صعبالعبور و پرپیچوخم بوده است. چون فکر میکنم سخت و دشوار است و هزار جور دنگوفنگ دارد و برای مرتبکردنش باید دهها کتاب را پایینوبالا کنم؛ بههمین بهانه همیشه از مقاله نوشتن طفره رفته و گریزان بوده و دم به تله ندادهام. اما ته دلم همیشه این پندار و هشدار بوده که برای همیشه نمیتوانم چنین فراری باشم و تسلیم مقاله نوشتن نشوم، چون از اهمیت و جایگاه مقالات علمیو پربار در دنیای رسانه و اطلاعات مطلع هستم؛ بههمینخاطر عزمم را جزم کردم و تصمیم قطعی گرفتم برای یکبار هم شده مقالهای بنویسم. این روزها همش مشغول جمعآوری مطالب و سرگرم نوشتن هستم.
دوست داشتن هایی حقیقی...شوخیشوخی قریب به ۹ سال است که در مدرسهٔ دینی هستم و با این دلخوشی که درس میخوانم و گردوغبار جهل از تنِ روحم میزدایم، شب بیسروصدا را با روز آشتی میدهم و روز پرآشوب را که همیشه خسته و کوفته است، در آغوش شب مهربان میخوابانم. همین چند ماهٔ آینده هم که به خوبی و خوشی بگذرد و به لطف و کرم خداوند از بلبشوی کرونا در امان بمانیم، با خواندن آخرین احادیث مبارک صحاح سته، درس حوزوی را تمام میکنم و بهاصطلاح دانشآموخته میشوم. و با دلی ناخواسته پیشوند مولوی را به اسمم اضافه میکنند، غافل از آنکه نه شایستهاش هستم و نه شیفتهاش؛ ولی کاری از دستم برنمیآید و اما با هر بار شنیدن این لقب مبارک و با فضلیت همراه با اسمم، به خودم یادآور خواهم شد و تلنگری خواهم زد که چه مسئولیت گرانی بر دوش دارم و پا جاپای چه بزرگان و نامآورانی نهادهام و چگونه باید رفتار کنم که شایسته یک مولوی و دانشآموختهٔ حوزه است.
پاییز... باران... دیوانه ام اگر عاقل بمانم...زندگی دو رو دارد: یکی رو معنویتخواه است و با عبادت و بندگی رنگورو میگیرد و پروبال میکشد. روی دیگر مادیتطلب است که با چرخهٔ معشیت و کاروکسب جلو میرود و آبش سرد و نانش گرم میشود. توجه و اهتمام بیشازاندازه به یکطرف و غفلت و بیاعتنایی به جنبه دیگر، کفه ترازوی زندگی را از اعتدال خارج میکند و دیگر اعتباری به سبکوسنگینکردن و بالاوپایینکردن این ترازوی کج و ناموزون نمیماند. هرگاه توانستیم هر دو بُعد را در کنار هم قرار بدهیم و اخوت را میانشان گره بزنیم، واقعا موفق شدهایم و ماشین زندگیمان در جادهٔ همواری حرکت خواهد کرد.
پاییز... باران... دیوانه ام اگر عاقل بمانم...ما هراندازه ریشهٔ امید و خواسته و نیازهایمان را از چشمداشتهای مردم قلعوقمع کنیم و دروازهٔ حاجتها و ضرورتهایمان را سمت آستانهٔ خالق بگشاییم و سیل نداشتههایمان را سوی بحر بیکران بخششها و عنایتهای او روانه کنیم، آنگاه است که محراب استغنا معطر میشود و هستهٔ خودکفایی در خاک دلمان جوانه میزند و نسیم آسایش و آرامش بر وجودمان وزیدن میگیرد. اگر راه استغنا را پیش بگیریم و با یکسویی سمت خداوند برویم و مقصود و مطلوبمان فقط رضایت او باشد، خوب بدانیم که زمین و زمان در بندِ اختیار ما خواهند بود و خاک و افلاک در چنگمان در خواهند آمد.
اسپری واکس داشبورد خودروطناب زندگی ما در دستان بلاکیف خداوند تاب میخورد. به هر سو که بخواهد و اراده کند، میکشد و میبرد. ریز و درشت، سیاه و سفید زندگیمان زیر نظر مستقیم خداوند قرار دارد، و این خوب است، چون هیچ تکیهگاهی مطمئنتر از خداوند پیدا نمیکنیم؛ پس نیازهایمان را باید از خداوند بخواهیم، اوضاعواحوال خوب است یا بد، باید به درگاه خداوند مراجعه کنیم. هیچوقت تکیهگاهمان را اشتباه انتخاب نکنیم. خیلی وقتها به دیوارهای سست و فرسودهٔ دیگران تکیه میکنیم که خیلی زود پشتمان را خالی میکنند و ناباورانه به زمین میزنندمان.
وحدت اسلامی: دکتر زرین پورحالت قبض همین است که دستودلمان به کار نرود. دل سرد و افسرده باشیم. همین که بخواهیم کاری بکنیم، شعلهٔ افروختهٔ درونمان خاموش و به خاکستر مبدل شود. هرچهقدر هم که تلاش کنیم و دست بجنبانیم، فایدهای نداشته باشد و یخِ قبضبودنمان آب نشود و از وجودمان نریزد. در چنین وقتهایی نمیشود کاری کرد که درست و حسابی از آب در بیاید و مهر تأیید به پیشانیاش بخورد. بهتر است دست نگه داریم و خودمان را به سرگرمیتازهای مشغول کنیم و از آن فضای دلگیر و خستهکننده بیرون بکشیم تا دوباره به حالت عادی و نرمال برگردیم، و آنوقت کارهای مانده را با جدیت از سر بگیریم.
کشورآلزایمریها! نویسنده:محمدکدخدایی(عرفان) Alzheimer's country! author:Mohammad kadkhodaieتعداد صفحات : 1